کد مطلب:33618 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

سخنان شطح آمیز بایزید











در تاریخ تصوف از بعضی بزرگان و مشایخ این فرقه جملاتی نقل شده است كه از آنها بوی رعونت، لاف زنی و تكبر و حتی بوی كفر استشمام می شود و صوفیان برای توجیه این عبارات جهد فراوان كرده اند. برای مثال، مشهور است كه «بایزید بسطامی» گفته بود: سبحانی ما اعظم شانی، یا، «لیس فی جبتی سوی الله»، «در جامه ی من جز خدا كس دیگری نیست». مولوی در مقام توجیه این بیان، داستانی می آورد كه در تذكره الاولیاء شیخ عطار نیز آمده است: اصحاب بایزید نسبت به این سخنان بایزید اعتراض می كنند. او نیز به تایید می گوید كه این سخنان كفر آمیزند و نباید بیان شوند، لذا اگر دوباره این سخنان را از من شنیدید، مرا بكشید چرا كه قتل من واجب خواهد شد. اما دوباره در احوال بی خودی آن سخنان را بر زبان می آورد و مریدان با چاقو به وی حمله می كنند.


مست گشت او باز از آن سغراق زفت
آن وصیتهاش از خاطر برفت


نقل آمد عقل او آواره شد
صبح آمد شمع او بیچاره شد (...)

[صفحه 186]

چون همای بی خودی پرواز كرد
آن سخن را بایزید آغاز كرد


عقل را سیل تحیر در ربود
ز آن قوی تر گفت كاول گفته بود


نیست اندر جبه ام الا خدا
چند جویی بر زمین و بر سما


آن مریدان جمله دیوانه شدند
كاردها در جسم پاكش می زدند


(مثنوی، دفتر چهارم، ابیات 2126 -2123 و 2109 -2108)

اما ضربه های كارد بر تن او كاری نبود، بلكه زخم چاقوها، بدن خود مریدان را می درید.


هر كه اندر شیخ تیغی می خلید
باژ گونه از تن خود می درید


یك اثر نه بر تن آن ذوفنون
و آن مریدان خسته و غرقآب خون


(مثنوی، دفتر چهارم، ابیات 2129 -2128)

مولوی در مقام توجیه آن سخن بایزید نهایتا می گوید، بایزید در آن هنگام كه آن سخن را می گفت، بایزید نبود بلكه كس دیگری از زبان او سخن می گفت.


صفحه 186.